رمان «هندرسون، شاه باران» نوشته سال بلو با ترجمه مجتبی عبدالله نژاد توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.

کتاب شاه باران

شاه باران

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «هندرسون، شاه باران» نوشته سال بلو به تازگی با ترجمه مجتبی عبدالله‌نژاد توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۲ چاپ شده است.

این رمان با این جملات شروع می شود: «چرا عازم سفر آفریقا شدم؟ جواب حاضر و آماده ای برایش ندارم. فقط می توانم بگویم که اوضاع هر روز بدتر می‌شد و خیلی زود کار به جاهای باریک کشید.»

«هندرسون، شاه باران» نوعی رمان سیر و سلوکی است که حرف های فلسفی و ماجراهای کمیک زیادی دارد. این رمان داستان مردی را در بر می گیرد که به دنبال معنای زندگی است. این مرد همه چیز دارد؛ ثروت، خانواده، پایگاه اجتماعی و … اما از زندگی اش راضی نیست.

شخصیت اصلی داستان برای کشف معنای زندگی اش، سر از قبایل آفریقایی در می آورد و روزهای زیادی را با مردم دورترین قبال آفریقایی می گذراند.

سال بلو متولد سال ۱۹۱۵ بود که در سال ۲۰۰۵ درگذشت و این رمان را بیشتر از دیگر آثارش دوست داشت. او همیشه از «هندرسون، پادشاه باران» به عنوان اولین کتاب فهرست آثار مورد علاقه خودش نام می برد. بین ۱۰۰ رمان برتر قرن بیستم هم که مدرن لایبراری modern library منتشر کرده، این رمان در رتبه بیست و یکم قرار دارد.

رمان مورد نظر در ۲۲ فصل نوشته شده است. در قسمتی از این رمان می خوانیم:

دیگر فشاری در قفسه سینه ام نبود و آن صدا را نمی شنیدم. صدا محو شده بود. من و چارلی و زنش، با بومی ها و ماشین ها و بقیه تجهیزات کنار دریاچه ای اردو زده بودیم. آب دریاچه نرم و سبک بود و نی ها و خزه ها در آن موج می زد و داخل شن ها پر از خرچنگ بود. تمساح ها لابه لای نیلوفرهای آبی گشت می زدند و دهن شان را که باز می کردند، می دیدم که چقدر این موجودات خیس و لزج می توانند از داخل گرم باشند. پرنده ها می رفتند تو دهن شان و دندان های شان را تمیز می کردند. با وجود این مردم این نواحی افسرده بودند. دل و دماغ نداشتند. رو درخت ها گل های پرمانندی درآمده بود و نی ها پاپیروس مرا یاد پرهای زینتی مراسم تشییع جنازه می انداختند. بعد از حدود سه هفته که با چارلی و زنش بودم و در کارهای فیلم برداری کمک شان می کردم و سعی می کردم به موضوع علاقه مند شوم، آن حالت دلتنگی دوباره پیدا شد و یک روز عصر باز آن صدای آشنا را شنیدم. دوباره شروع کرده بود به اذیت و آزار من که: می خواهم، می خواهم، می خواهم.

به چارلی گفتم: «نمی خواهم دلخور بشوی، ولی به نظرم این طوری فایده ای ندارد. ما سه نفر، کنار هم، تو آفریقا… این طوری به جایی نمی رسیم.»

چارلی سرد و بی احساس از پشت عینک آفتابی نگاهم کرد. کنار آب ایستاده بودیم…

این کتاب با ۴۵۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۴۲ هزار تومان منتشر شده است.

ترجمه کتاب